تجربیات و افکار من در زندگی

تجربیات و افکار من در زندگی

دوست دارم زندگی رو...
تجربیات و افکار من در زندگی

تجربیات و افکار من در زندگی

دوست دارم زندگی رو...

خصلت جمع گریزی من

توی یه پارک در بالاشهر تهران نشستم و دارم جنب و جوش آدما و ماشینا رو نظاره میکنم. کمی اونورترم یه کافه هست که یه گروه دختر و پسر روی صندلی دور هم نشستن دارن غذا میخورن و باهم گفتگو میکنن. هیچ خوشم نمیاد قاطی چنین جمع هایی بشم سر موضوعات پوچ و بی اهمیت گفتگو و تبادل نظر داشته باشم و خوشحال باشم از اینکه گذاشتم اوقات فراغتم اینجوری الکی از دستم بره. ذاتا من آدم اجتماعی ای نیستم و ترجیح میدم تنها باشم و از جماعت انسان ها دوری کنم. البته زمانی که کالج درس میخوندم، پیدا کردن یه همدم خوب و مناسب تبدیل به دغدغه های اصلیم شده بود اما پس از آنکه تجربه اش کردم، فهمیدم چنین روابطی بیشتر وقتمو میگیره و حالا ترجیح میدم با تنهایی و افکار خودم سر کنم تا با چرت و پرت گفتنای عامیانه و بدردنخور. دور و بر خودمو که نگاه میکنم کلی فیلتر سیگار روی زمین افتاده و چند متر آنطرف تر چند تا جوان رو میبینم که یکیشون در حالی که ماری جوانا رو توی یه تیکه کاغذ میریزه و از من میپرسه مخبری؟ منم جواب دادم نه داداش راحت باش. این ملت دیگه خیلی تهشو درآوردن. هر بچه ای رو که میبینی یه پاکت سیگار تو جیبشه و دود و دم تقریبا برای همه مد شده. واقعا این آدم ها دلشون به چی خوشه و از چه چیزایی لذت میبرن. گمونم برگردم همون پستوی خودم از همه چی بهتر باشه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد