تجربیات و افکار من در زندگی

تجربیات و افکار من در زندگی

دوست دارم زندگی رو...
تجربیات و افکار من در زندگی

تجربیات و افکار من در زندگی

دوست دارم زندگی رو...

اسرار ازل را نه تو دانی و نه من

منم میتونستم یکی مثل خیلیا باشم با همان طرز فکر و نگرش های سطحی به زندگی  ...
کسی که تمام فکر و ذکرش مسائل پیش پا افتاده مادی و روزمره است.اینکه چی بخورد، چی بپوشد،  چه ماشینی سوار شود، چگونه ثروت زیادی کسب کند و تمام افکار و اهدافش در تشکیل خانواده و تداوم نسل باشد.میتوانستم به زندگی پس از مرگ و آخرت دل خوش باشم و برای سرپوش گذاشتن به گناه هایم و به امید تصاحب بهشت موعود سعی در پرستش معبود کنم. میتوانستم طبق سنت ها و آداب و رسوم رفتار کنم و آن را خوب یا بد بدون هیچ تجزیه و تحلیلی بپذیرم و از آنها تبعیت بی چون و چرا کنم. میتوانستم بازیچه دست هوس گردم،میتوانستم تمام افکارم را با جملات انگیزشی مغشوش کنم و تنها معنای زندگی ام را در راه رسیدن به موفقیت خلاصه کنم و در صورت دستیابی به آن، در این نقطه از جهان بیکران به خودم مغرور بشم . مسیرم را طوری میتوانستم انتخاب کنم که هیچگاه به اسرار کیهانی چه در سطح میان ستاره ای و چه در سطح کوانتومی دقیق نشوم و از قوانین فیزیک شگفت زده نشوم. میتوانستم به جای تفکر به این موضوعات بی اهمیت از نظر اکثریت ، اوقاتم را با تلویزیون و سایر سرگرمی ها پر کنم. میتوانستم خودم را قانع کنم که اشرف مخلوقاتم و تمام جهان به خاطر وجود من به وجود آمده و برپا شده، اما چه کنم که نمیشود با این تفکرات سطحی خودم را فریب بدم. ترجیح میدهم از اسرار کیهانی لذت ببرم و به عنوان موجودی ناچیز در این دنیای وسیع این گفته سقراط را زمزمه کنم که:
"فقط دانم که ندانم"

جمله ای زیبا از آلبرت اینشتین

جمله زیر از آلبرت اینشتین چقدر خوب حرف دل این روزای منو بیان میکنه:

"دنیا پر است از انسان هایی به ظاهر زیبا که هر روز لباسی نو بر تن میکنند.....

ولی نزدیکشان که میشوی بوی کهنگی عقایدشان آزارت میدهند!!!"


ای کاش که همه ما این را درک میکردیم که تغییر و نو شدن فقط  تغییر ظاهر نیست بلکه باید تغییر افکار را در اولویت اول قرار بدهیم تا دنیایمان تغییر کند . دور ریختن افکار کهنه و پوسیده قدیمی که دیگر به هیچ دردی نمیخورد به نظرم  از ضروری‌ترین اقدامات در زندگی هر فردی است.

این جمله را از این جهت دوست دارم که جهان امروز، هر لحظه به ابعادش اضافه می‌شود. از روزگاران  گذشته که مردم بین النهرین فکر می‌کردند جهان از یک سو به دجله و از سویی به فرات ختم می‌شود تا بعدهاکه زمین را مسطح دیدند تا ما و بعد از ما که مدام به دنیای جدید، ابعاد دیگری را می‌افزاییم و به همان اندازه که باید برای کشف دنیاهای تازه تلاش کنیم، باید برای گسستن زنجیر باورهای کهن که ما را در ابعاد پایین‌تر گرفتار می‌کنند نیز بکوشیم.

غیراز این خود شخص اینشتین است که از نظر من تاثیرگذارترین فرد در تاریخ بشریت است.دنیا به قهرمانانی همچون اینشتین بسیارنیازمند است.


ناکامی هایی که باعث تغییر سبک زندگی ام شد

  • اشتباهات ، ندانم کاری ها و بیخیالی های این چند سالم با اینکه باعث پسرفت و اتلاف وقتم شد منتها یه مزیت‌هایی نیز داشت. رنج حاصل از آن مطمئنا ازم آدم باتجربه تری ساخت و در آن هیچ شکی نیست. تنهایی و محدود کردن خودم سبب شد که سفری هیجان‌انگیز در درون خودم آغاز کنم و بیشتر به خودآگاهی و کشف لایه های پنهان درونم بپردازم . از این شاخه به اون شاخه کردنم باعث شد آخر سر راهمو پیدا کنم و با اطمینان خاطر در آن قدم بگذارم.با کشف معنای زندگیم اغلب ترس ها و دلهره های زندگیم از بین رفت و باعث شد دیگر از رنج ها و تلخی های زندگی ابایی نداشته باشم ، ارزش ها و نگرشم به زندگی به کلی عوض شد.و پی بردم کل نگری و چند بعدی بودن و توجه به هنر به جای متمرکز بودن و صرفا متمرکز شدن در یک حوزه بسیار ارزشمند تر است. سواد مالی ام را تقویت کردم و زبانم را بهبود بخشیدم. راه های غلبه بر نگرانی را فرا گرفتم و تصمیم گرفتم به جای سیگار و دود و دم به سلامتی جسم و روحم بیشتر توجه کنم. تحت تاثیر فلسفه "خوش باش"خیام قرار گرفتم و اصل کامجویی و لذت را در زندگی ام به کار بردم. رضایت درونی را مبنای کارم قرار دادم نه نظر دیگران‌. هنر، تفریح  و ورزش را دوباره به زندگی خود وارد ساختم. برای خودم اهداف بلند مدت و کوتاه مدت قابل دستیابی و در عین حال چالش برانگیز تعیین کردم و در جهت رسیدن به آن همواره تلاش میکنم. کتابخوانی جزئی لاینفک زندگی ام شد و تبدیل به یکی از لذت‌بخش‌ترین کارهای زندگیم شد.

دلم از دنیا گرفته

دلم گرفته. از این روزگار. از این دنیای کثیف. از آدم های این دور و زمونه که دیگه کمتر میشه توشون یه خصلت خوب پیدا کرد. نه عشق و محبت دیگه معنایی داره، نه برادری مونده، نه صفا و صمیمیت مونده. دیگه حتی دلخوشی هم نمونده و بر خلاف قدیما خنده به ندرت روی لبان مردم نقش میبنده. اینجا دیار مردمی بوده که ویژگی بارزشون صفا و صمیمیت بوده اما امروز چیزی که من درشون میبینم عصبانیت، سرخوردگی، خشونت، دورویی، نامردی و بسیاری عادات بد دیگه است. این روزها دیگر اثری از وفا، رفاقت،دوستی و مردونگی نمیشه یافت و دغدغه اصلی مردم فقط شده پول و ثروت اندوزی. معنویات به شدت در حال رنگ باختن است و انسان ها در پشت نقاب تمدن و فرهنگ، فقط در پی غرایز حیوانی خود هستند و آرزوی همه آنها بدون استثنا با پول و ثروت گره خورده...
تنها چیزی که میتونه حالمو یکم خوب کنه شاید این ترانه باشه:
وقتی عزیزی میره از دستمون
وقتی بلا میباره از آسمون
وقتی آدم رونده میشه از خونه
چاره ای نیست جز گوشه میخونه
اونوقت آدم می میزنه، به زندگی هی میزنه
خودشو فراموش میکنه به حرف دل گوش میکنه
واسه اینه که همدم مستا شدم
رفیق پیمونه به دستا شدم
از خود و بیگانه جفا دیده ام
از می و میخونه وفا دیده ام
وقتی آدم با غم میشه همخونه
کسی ازش نمیگیره نشونه
وقتی خونه درست مث زندونه
چاره ای نیست جز گوشه میخونه

راهی برای گریز از عصبانیت

تازگیا به ابزاری عالی برای مقابله با عصبی بودن و ناراحتی دست یافتم. قبلنا از بس حساس بودم که کوچکترین انتقاد باعث رنجش و آزردگی خاطرم میشد. اگر کسی حتی به شوخی  در مورد من نظری منفی میداد سریع عصبانی میشدم و از کوره در می‌رفتم. این عصبی شدن باعث میشد اوقات خودم و بقیه رو تلخ کنم تا اینکه بعدها فهمیدم این بدترین شیوه تعامل با دیگران است. تصمیم گرفتم توی چنین شرایطی تاحد امکان خودمو کنترل کنم و به جای خشم و عصبانیت با خونسردی تمام شوخی و خنده رو به عنوان یک ابزار قدرتمند دفاعی به کار ببرم. اینجوری هم به خودم ضربه نمیزنم و هم ضربه طرف مقابل رو دفع میکنم تازه ممکنه با اینکار طرف مقابل عصبانی بشه به جای من و همین عصبانی شدن شاید خود نشانه درماندگی و قبول شکست باشه. مثل اینست که توی یک دعوا کاری کنی که طرف با دست خودش بزنه تو سر خودش بدون اینکه خودت کوچکترین آسیبی ببینی. من این تکنیک رو از یه بنده خدایی یاد گرفتم که هیچگاه ندیدم به خاطر حرف کسی کوچکترین عصبانیتی ازش سر بزنه و همیشه سلاح اصلیش  شوخی و مزاح بود. وقتی ازش پرسیدم که چطور تو میتونی در اینطور مواقع اینجوری رفتار کنی در حالی که اگه من جای تو باشم سریع جوش میارم؟ در جواب گفت توام میتونی اینجوری باشی کافیه فقط خودتو کنترل کنی و به جای عصبی شدن به این فکر کنی که چه جوری میتونم با یه جواب خنده‌دار خلع سلاحش کنم. آره حق با اون بود چون اگر با انتقاد کسی عصبانی شویم از قبل این نقطه ضعف را در خودمان پذیرفته ایم یعنی اگر به خودمون ایمان داشته باشیم هیچوقت با حرف هیچکس ناراحت نخواهیم شد. پس همیشه سعی کنید در برخورد با دیگران سلاح شوخی و خنده را به همراه داشته باشید تا زندگی را به کام خود و اطرافیانتون شیرین کنید. در کل بهتر است جنبه فان زندگی را در نظر بگیریم و کمی چاشنی شوخ طبعی را به زندگیمان وارد سازیم.