تجربیات و افکار من در زندگی

تجربیات و افکار من در زندگی

دوست دارم زندگی رو...
تجربیات و افکار من در زندگی

تجربیات و افکار من در زندگی

دوست دارم زندگی رو...

اندر احوالات یه کارگر زحمتکش و دلسوز

صبح زود با صدای زنگ گوشی باید بیدار بشی و قبل از ساعت هفت مجموعه رو ترک کنی. جایی که کار میکنم حتی خوابگاه هم نداره و مجبوریم کف رختکن باشگاه  پتو و تشک بندازیم و بخوابیم . کارمون ظهر شروع میشه تا ساعت ده شب اما اکثر روزها ساعت شش و نیم صبح باید به زور بیدار بشی و بزنی بیرون چون قراره خانم ها بیان تمرین کنن و ما نباید توی مجموعه  حضور داشته باشیم. حتی اگه بیرون برف و یخبندان باشه مجبوری بیرون بمونی تا تمرین خانم ها تموم میشه. میگن قبل از ما اجازه میدادن توی نمازخونه بمونیم اما چون یه بار یه کارگر اونجا مواد کشیده دیگه در اونجا رو هم قفل میزنن و نمیذارن کسی بره اونجا. 

البته اینجا یه سری خوبی ها هم داره و اون اینکه خود باشگاه بهمون غذا میده. اوایلش که اومده بودیم بیشتر وعده‌ها سیب زمینی و تخم مرغ آب پز بود. بعضی وقتا هم عدسی یا ماکارونی بهمون میدادن که عدسیش بیشتر طعم آب میداد. تنها غذای لاکچریمون که باهاش خوشحال میشدیم برنج هندی درجه یک و یه تکه سینه مرغ بود که هفته ای یکی دوبار بهمون میدادن. تا حالا دوبار با غذای اینجا مسموم شدم و کلی ضعیف شده بودم تا اینکه اون بنده خدایی که توی بوفه کار میکرد دلش به حالمون سوخت و کمی کیفیت غذاها رو بهتر کرد. شایدم مدیر دلسوزمون بهش سفارش کرده باشه نمیدونم. اما ما به هیچ عنوان حق استفاده از امکانات بوفه رو نداریم یعنی حق نداریم بریم اونجا یه غذایی برای خودمون درست کنیم یا حتی یه ظرفی  بشوریم. حالا فرض کن روزهایی که باشگاه تعطیله و غذا نداریم مجبوری بری از بیرون غذا بخری که پول دو وعده غذایی بیشتر از دستمزد روزانمون میشه. مخصوصا چونکه اینجا بالاشهره و همه چی گرونه. شایان ذکر است که پول یه پرس غذا حدود پنجاه هزار تومانه در حالی که دستمزد روزانه ما به صد هزار تومان هم نمیرسه. به غیر از اینا، اینجا یه کارگر قدیمی داره که یه جورایی سرپرست اینجاست. از اون آدمای قالتاق و کله شقه که سرش درد میکنه برای دعوا. همیشه دنبال یه بهونه است تا به کارگر بیچاره گیر بده و در صورت نیاز کتکش بزنه. به گفته خودش الان ده ساله بدنسازی کار میکنه و شبیه غول میمونه برای همین همیشه دوس داره به کارگر زور بگه و لات بازی دربیاره. میگن تا حالا بیشتر کارگرهایی که قبل ما بودن به خاطر اخلاق و رفتار گند این از اینجا رفتن و چندتاشون هم با اینکه از دست این کتک خوردن و حق دستشون بوده ولی مدیر اینجا اونارو اخراج کرده و اینو نگه داشته. البته پرستیژ باشگاه ما حرف نداره و شاید بگم یکی از بهترین و معتبرترین باشگاه های سطح شهره که اگه اسمشو روی خر بذاری کمرش خم میشه. جای بسیار معتبر، کیفیت خدمات عالی، پرسنل خوب و خوش برخورد با امکاناتی بی نظیر ولی همه اینا برای اینه که مشتری راضی باشه وگرنه از دید اون کارگر بدبختی که با یه حقوق بخور نمیر سر میکنه بیشتر مثل  پادگان نظامی میمونه. 

اما  برعکس اخلاق بدی که این سرپرستمون دارن اخلاق مدیرمون حرف نداره. به کارگر احترام میذاره، به درد دل های کارگر گوش میده، از کارگر تعریف و تمجید میکنه و وانمود میکنه که دلسوز و غمخوار کارگره ولی همه اش فقط در حد حرف و چرب زبانیه و در عمل هیچی ازش ندیدیم. روز اولش هم که اومدیم بهمون گفت بعد سه ماه بیمه میشین اما الان نزدیک به شش ماهه من اینجام هیچ خبری از بیمه نیست و وقتی اون روز برای بیمه ازش پرسیدم میگه ما بیمه خویش فرمایی میتونیم پرداخت کنیم که باید بری تامین اجتماعی کارهاش رو انجام بدی. آزمایش باید بری و کلی داستان دیگه که فقط میخوان یه مدت دیگه قضیه رو کش بدن و سرکارت بذارن. تازگی ها پی بردم که همه این آتیش ها زیر سر رئیسه. کارگر رو میاره با کف حقوق قانون کار و حداقل امکانات، اما با چرب زبانی خودش ازشون بهره‌کشی میکنه و هرزمان هم که کارگر کمترین نافرمانی یا اعتراضی بخواد بکنه سریع اخراجش میکنه و یکی دیگه رو جایگزین میکنه. اینجوری خیالش هم بابت رد کردن بیمه و پرداخت یه هزینه اضافی برای کارگر راحته.  ویژگی دیگر اینجا اینه که اگر کمتر از یکماه بخوای استعفا بدی هیچ حقوقی بهت تعلق نمیگیره. با بودن این یارو عزرائیل کمتر کسی هست که بتونه یه ماه اخلاق گند اینو  تحمل کنه و سریع باهاش دعواش میشه و در نتیجه بی آنکه چیزی دستگیرش شده باشه از اینجا اخراج میشه. خلاصه مدیرمون خیلی خوشرو و خوبه منتها یه سگ بداخلاق داره و هربار هم که سگش پاچه کسی رو گاز میگیره هیچی بهش نمیگه . تازه ازش جانبداری هم میکنه و به یه بهونه ای شخص گاز گرفته رو متهم میکنه وگرنه بسیار شخص  خوبی و شریفیه و آدم دوس داره باهاش درد و دل کنه. قدر چنین مدیرهای با شخصیت و باکمالاتی رو باید دونست.


A wonderful day in my life

Today was great. As usual I woke up early in the morning. I had my breakfast and went out to walking around. I went to the park listening music and enjoying myself. That was great. Coming back on my way I went to fruit market. Fortunately there was a sale on some of the fruits and I took a chance to buy some fruits with lower price. Being healthy isn't that difficult, provided that you have plan for your purpose and organize your day. 

My work hours in holidays is from 12:30 to 15:30. After launching the treadmills and machines I did almost nothing except for watching TV and reading an interesting novel on my phone. 

As I've arranged for going to the swimming pool before, after work I packed my bag immediately and headed to Farmanieh. When I got there it was 16:30. The receptionist proceed me and I went in. I got so excited for having opportunity to swim after pandemic. I really missed swimming because I'm a big fan of swimming.it was awesome. The pool was a round shape . I swimmed over one hour. That was wonderful and I hade a great time. It was full of excitement. I really enjoyed and appreciated myself for finding this place. 

Although I was exhausted but I came back on foot. I was in a good mood because of getting a chance to swimming so I began to sing in the street.

When I came back I made a tasty burger and had it with tomato and cheese. By the way my homemade beer is almost ready to drink by three days later. As I was tired I went to bed early without doing exercise.

Now I'm glad that I managed my time and spent it on .useful things