تجربیات و افکار من در زندگی

تجربیات و افکار من در زندگی

دوست دارم زندگی رو...
تجربیات و افکار من در زندگی

تجربیات و افکار من در زندگی

دوست دارم زندگی رو...

کمک کن راهمو پیدا کنم...

در خیابان قدم میگذارم و نظاره گر مردمانی هستم که میشه گفت در حال گذار از دوره سنت ها به دوره مدرنیته هستند. پیش از این بیشتر مردم درگیر سنت ها و آداب و رسوم خاصی بودند و تا حدودی در جهت‌گیری فردی و اجتماعی آنان نقش مهمی داشت و مسیر و روال کلی اکثر افراد را مشخص میکرد.  ادامه مطلب ...

الهه مهربانی

دیروز رفته بودیم خونه خواهر مادر بزرگم. از پاکدلی و خوش قلبی این بانو هرچه بگم کم گفته ام. هربار که من ایشون رو میبینم توی این معما میمونم که چطور ممکنه کسی تا این حد مهربون و مردم دار باشه؟ اصلا چطور ممکنه این همه صفات خوب در یک فرد جمع بشه؟ من توی این 28 سال عمرم تا بحال  ندیدم کسی مثل او دارای  قلبی پر از عطوفت و مهربانی باشه. از بس که این خانم خونگرم، مهمان نواز، خوشرو، نجیب، خوش سیما، پراز موج و انرژی مثبت، با وقار، با محبت، فداکار، بخشنده،  خوش رفتار و شاید هزار جور صفت خوب دیگه است که من از بیان آنها عاجزم‌ . پیش خودم میگم خدایا ای کاش هیچ وقت مرگ به سراغ اینچنین آدمایی نمیومد تا زمین پر از چنین آدمایی میشد که شاید آنوقت  بشریت رنگ خوشبختی میدید. با دیدن همچین آدمایی کلی به زندگی امیدوار میشم و کلی موج مثبت دریافت میکنم و نه تنها فلسفه پوچی برایم کاملا بی معنا میشه بلکه معنای زندگی ام را در محبت می یابم. چنین آدمانی در این عصر چقدر کمیابن واقعا و چقدر ما به اینجور زنانی نیاز داریم. پیش خودم فکر میکنم میگم حالا که از مرگ و نیستی گریزی نیست ای کاش میشد از روی شخصیت ایشون یک فیلم یا کتاب مشهور ساخت تا شاید این کاراکتر الگوی بعضی از افراد جامعه قرار گیرد و خوبی های این بانوی مهربان به دست فراموشی سپرده نشود.

زندگی بدون اخبار

امروز تصمیم عجیبی گرفتم. نمیدونم خوب باشه یا بد ولی میدونم حداقلش باعث میشه یکم حال و روزم تغییر کنه. هربار که اخبار رو دنبال کردم حال بدی بهم دست داد. همیشه تعداد خبرهای بد خیلی بیشتر از خبرهای خوب بوده و با این ذهن منفی  آدمی فقط یه خبر بد کافی است تا حال آدم بد بشه.

واقعا ما چه نیازی به این اخباری داریم که هیچ کنترلی روی آن نداریم. چی میشه اگه آدم سرش فقط به زندگی خودش و اطرافیانش گرم باشه ؟ مگر تا قبل از کشف اخبار و عصر اطلاعات مردم به همین شکل روزگار نمیگذراندند؟ شاید شادی و دلخوشی بیشتر قدیمی ها بیشتر به همین خاطر بود! 


آلبرت عزیز تبریک میگم

امروز روزی تاریخی برای جامعه علمی جهان بود و همچنین روزی بسیار حساس و سرنوشت ساز برای تئوری نسبیت اینشتین. پس از سالها تلاش بالاخره تلسکوپ های فضایی توانستند اولین تصویر از یک سیاهچاله در کهکشان راه شیری را ثبت کنند. حدود صد سال پیش آلبرت اینشتین انقلابی جدید در علم ایجاد کرد و با تئوری نسبیتش تا به امروز به نامدارترین دانشمند تاریخ تبدیل شده بود. اما امروز به موفقیت بزرگ دیگری پس از مرگش دست یافت. تصویر ثبت شده توسط تلسکوپ افق رویداد امروز نشان داد که اینشتین به معنای واقعی کلمه بزرگترین دانشمند در طول تاریخ بشر است. اما افسوس که خود آلبرت اینشتین و استفن هاوکینگ اکنون در میان ما نیستند تا این تصویر را مشاهده کنند.
مرگ بی رحم ترین پدیده است چرا که این عکس را  میلیاردها نفر ممکن است ببینند و خیلی سطحی از کنار آن بگذرند اما شخصی که سالها روی سیاهچاله ها وقت گذاشت و با تمام وجود عطش دیدن این تصویر را داشت و ملقب به پدر سیاهچاله ( استفن هاوکینگ ) ها بود دیگر در این دنیا نیست که آنرا ببیند. مگر میشود مرگ و طبیعت اینقدر بی رحم باشند؟؟

اما  باید این دستاورد بزرگ را بهشون تبریک گفت چون با اینکه آنان دیگر میان ما نیستند ولی ارزش کارهایی که آنان برای نسل بشر انجام دادند برای همیشه زنده است و نام و یادشان در تاریخ علم ماندگار. روحتان شاد و یادتان گرامی

Seize the day

گفته میشه که آدمی بیشتر برای کارهایی که انجام نداده پشیمان است تا کارهایی که انجام داده. این موضوع در مورد من که کاملا صدق میکنه. حالا که دارم به زندگی گذشته ام نگاه میکنم از اینکه چند سال از عمرمو صرف درس خوندن کردم و هیچ نتیجه‌ای نگرفتم، هیچ پشیمان نیستم. بلکه ازین پشیمونم که چرا اون سالها تمام شور و انرژیمو روی کاری که باید انجام میدادم(درس خوندن) متمرکز نکردم. کاری که بسیاری از هم دوره ای های ما انجام دادن و الان ثمرشو میبینن و هریک ویزای تحصیلی یکی از کشورهای پیشرفته دنیا رو تونستن بگیرن. از موقعیت هایی که در گذشته برایم پیش اومد و استفاده نکردم سخت پشیمونم. یادمه توی دانشگاه دوره تئاتر میگذاشتن با هزینه پایین، منتها من فقط تونستم این فرصتو هدر بدم. اون زمان میتونستم با وام دانشجویی یه ساز بخرم و یکی از دوستام بهم یاد بده ولی من فقط دست دست کردم و آخر سر فقط وقتم به بطالت گذشت. میتونستم توی شهری که تحصیل میکردم به خیلی جاهای دیدنی سر بزنم ولی به جاش اکثرا وقتمون را توی خوابگاه صرف بازی ورق میکردیم. میتونستم بیشتر به بدنسازی و پرورش اندام اهمیت بدم ولی ...
اما گذشته ها هرچی بوده گذشته و قابل برگشت نیستن فقط باید از تجربه های گذشته درس گرفت و سعی در اصلاح اشتباهات کرد تا مبادا در آینده برای گذشته ای که همین امروز است حسرت بخورم که چرا قدر وقت و موقعیت ها رو ندونستم. باید تمام تمرکز و انرژیمو روی امروز بگذارم تا به بهترین نحو از آن استفاده کنم تا دیگر هیچ جای پشیمانی ای برای آینده باقی نگذارم. باید تمام روزم را به تمام و کمال زندگی کنم و قدر فرصت ها را بدانم.